امشب می خواهم از سفره دلم به اندازه غصه هایم اشک بریزم
امشب می خواهم برای همیشه در شب بمانم
امشب گله هایم عقده هایم را وا خواهم گفت
امشب مرا به رنگ دیگری خواهی دید
شاید امشب غرق شده اشک هایم باشم
شاید خط دفترم سرخ تر از همیشه باشد
بغض های شکسته ام را برخاک خواهی دید
امشب نوشته هایم را به آتش دلم خواهم سپرد
قلم را به دستان غرور شکسته ام خواهم داد
شاید دراز ترین بند زندگیم را بنویسم
دلم پراست می دانی که دنیایت برایم تنهایی است
می دانی که شکستن غرور تنهاییم باریدن بارانی دیگر است
می دانی سیلاب های این باران دیگر رعدی نمی خواهد
امشب باغبان نخواهم داشت شکوفه امید خواهد مرد
فردا باغچه مرا به خود نخواهد دید
امشب در تاریکی می نویسم من شمع سو خته ام امشب پروانه ای نمی خواهم
می خواهم امشب به پرواز با بالهای سوخته پایان دهم
سفری تا ندیدن سپیده ای دیگر
به امید دیدنت روز های جهنمیم